پرهام نازنینم فرشته زندگیمونپرهام نازنینم فرشته زندگیمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

پرهام عادلی

سفر ترکیه

روز سی ام مرداد رفتیم شهر کوش آداسی هتل  golf resort خیلی بزرگ بود میشه گفت شهرک بود.   سوئیتمون یه سوئیت دو خوابه با همه امکانات یه خونه مدرن بود برا همین واقعا تو این سفر حس کردیم تو یه خونه ایم تا هتل.   اینم از کافی شاپ  مک دونالد اولین روزی که رفتی حموم حتی جیکت هم در نیومد از همون روزای اول تولدت عاشق آب و آب بازی بودی. آب استخر کلر دار بود شک داشتیم بندازیمت استخر نی نی ها. اما انقدر مشتاق بودی که تسلیم شدیم چشات از شادی برق میزد جوری که هرکی میدیدتت لبخند میزد بعدش م...
9 آبان 1393

تولد یکسالی

پسرم اولین باری که دیدمت چقددددددددددددددر ضعیف و بی پناه بودی از اینکه تو شرایطی بودیم که مجبور بودیم چند روز تو بیمارستان تو اون سرو صدای  اتاق نی نی ها بدون آغوش آشنا بمونی چقققققددددددددددددر دلم می سوخت سال اول سال خیلی سختیه ولی تو از همه این سختی ها و ضعف ها گذر کردی و یه کوچولوی تقریبا محکم شدی شاید هیچکس به اندازه پدر و  مادر سالگرد تولد یکسالگی رو درک نکنه میدونم که نی نی ها هنوز خیلی کوچیکن که تولد یکسالگیشون رو متوجه باشن این جشن بیشتر جشن  من و محمد بود.  ماه رمضان بود و افطار رو رفتیم بیرون و جشن تولدت رو تو ویلا بودیم. انشالله که سالهای عمرت پر از شادی و برکت باشه و خدا عمری بهمون بده که شاهد بزرگ شدنت باش...
3 آبان 1393

ببخشید دیر کریم

دوستای گلم: خیلی معذرت به خاطر اینهمه تاخیر و تنبلی. تواین چند ماه که نبودیم پرهام کلی عوض شده چهار دست و پا رفت و تونست رو پاهاش وایسه و بعد بالاخره راه رفت و حالا مسلط شده چند تا دندون تازه داورده اووو... این نی نی ها چقدر زود بزرگ میشن. شیطنت از تو اون چشات می باره. پسرکم انقدرررر بابایی شدی و شیفته باباتی که اگه بابا باشه حتی بغل ماما گریه می کنی که بری پیش بابات آخه یعنی چی!!!!!!!!!!!!!!! بغل بابا( طبق معمول پشت فرمان) یه کوچولو خواب از چشمای نازش می باره و چند دیقه بعد ...   یکی ازون دندون بالایی ...
3 آبان 1393
1